
شير يه روز تصميم گرفت با نامزدش ازدواج كنه
در وسط جشن و در گردهمايي با شكوه شير ها به مناسبت اين واقعه مهم
.
.
موش كوچكي با احتياط زياد راهي براي خودش پيدا كرد و روبروي داماد وايساد و با صداي رسا و لرزان!! گفت " داداش عزيز ازدواج تو رو تبريك مي گم و براي داداش گنده اي مثل تو آرزوي خوشبختي دارم"
يكي از شير هاي ميهمان غريد كه" موش فسقلي تو چطور به يه شير مي گي داداش؟"
.
.
موش با احتياط و به آرامي گفت " با اجازه تو داداش عزيز منم قبل از ازدواج شير بودم!!"
نظرات شما عزیزان:
H.A 
ساعت17:23---12 اسفند 1390
سلام جالب بود دوست داشتی به من هم سر بزن اگه مایل به تبادل لینک بودی به من خبر بده